سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تعداد بازدید :  
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/12/16

 1343614423702.jpg

یکی از علماء مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجة الاسلام والمسلمین سید یونس اردبیلی بودیم ؛ جوانی آمد و مسئله ای پرسید و گفت :
من مادرم را دو روز پیش دفن کردم و هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادر را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم , کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هائی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده ؛ آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم ؟
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند .
ایشان فرمود : همان قسمت از قبر را که می دانید مدارک در آن جاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدیم ؛ آقا از او پرسیدند :
آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید؛ او غمناک و مضطرب بود و جواب نداد , بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت :
وقتی من قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش میزند !!
چنان منظره وحشتناک بود که من ترسیدم و دوباره قبر را پوشاندم !
از او پرسیدند : آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟
گفت : چیزی به خاطر ندارم ؛ ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نامحرم بی پروا بود و روگیری و حجاب نداشت و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد ، با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید




ارسال توسط روح الله حسنی